◕ ◕ حرف هایی با خدا ◕ ◕

◕ ◕ حرف هایی با خدا ◕ ◕

امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست .شاهزاده گفت:عاشق نیستی !!!!عاشق به غیر نظر نمی کند 

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 14:40 توسط حرف هایی با خدا | |

شخصی را به جهنم می بردند.در راه بر می‌گشت و به عقب خیره می‌شد. ناگهان خدا فرمود: او را به بهشت ببرید. فرشتگان پرسیدند چرا؟پروردگار فرمود: او چند بار به عقب نگاه کرد... او امید به بخشش داشت 

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 14:40 توسط حرف هایی با خدا | |

همه برای باریدن باران دعا می کنند اما نمی دانند خدا به فکر کودکی است که چکمه هایش سوراخ است 

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 14:38 توسط حرف هایی با خدا | |


Power By: LoxBlog.Com